1-به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد .1
13- بیا تا قدر همدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
2- حکمت آموز و نور حاصل کن
دل خود را به نور واصل کن
12- هرکسی را بهـر کاری ساختند
مــیل آنرا در دلــــش انداخـتند
8- این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
8- هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست
6- تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
6- ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
7- عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم.10
12- بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود.11
8- در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم.4
8- ای که گفتی "فَمَن یَمُت یَرِنی" جان فدای کلام دلجویت
کاش روزی هزار مرتبه من مردمی تا ببینمی رویت
8- اندرون از طعام خالی دار تا درو نور معرفت بینی
تهی از حکمتی به علت آن که پری از طعام تا بینی
12- کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق پرندهتر ز مرغان هوایی.6
15- خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج
3- خوشا آنانکه الله یارشان بی بحمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنانکه دایم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی
14- ای مدنی برقع و مکی نقاب سایه نشین چند بود آفتاب
منتظران را به لب آمد نفس ای ز تو فریاد به فریادرس
سکه تو زن تا اُمرا کم زنند خطبه تو کن تا خطبا دم زنند
5- ای علی که جمله عقل و دیدهای شمّهای واگو از آنچه دیدهای.2
12- هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
6- بر سر آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصه سر آید.3
1- گویند بخواب تا به خوابش بینی ای بیخبران چه جای خوابست مرا
6- گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود.12
8- بار درخت علم ندانم مگر عمل با علم اگر عمل نکنی شاخ بیبری
علم آدمیتست و جوانمردی و ادب ورنی ددی، به صورت انسان مصوری
12- نردبــــان این جهان ما و منی ست عاقبت ایــــن نــردبان افتــــادنی ست
لاجرم هر کس کــه بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست
10- برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را.9
12- مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم.8
6- ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد.7
6- هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
8- تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت.13
11- هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه.15
8- داروی تربیت از پیر طریقت بستان کادمی را بتر از علت نادانی نیست
روی اگر چند پری چهره و زیبا باشد نتوان دید در آیینه که نورانی نیست
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست.16
8- توانگری نه به مال است پیش اهل کمال که مال تا لب گورست و بعد از آن اعمال
من آنچه شرط بلاغست با تو می گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
6-در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
4- پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند چه رها، چه بسته، مرغی که پرش بریده باشد
فهرست الفبائی شعرا :
1- ابوسعید ابوالخیر
2- اوحدی
3- بابا طاهر
4- پوریای ولی
5- جلالالدین محمد بلخی
6- حافظ
7- رحیم معینی کرمانشاهی
8- سعدی
9- سهراب سپهری
10- شهریار
11- شیخ بهائی
12- فردوسی
13- مولوی
14- میرزا تقی خان بینش
15- نظامی